بسته ی عاشقانه ی ماه وب
ماه وب لحظات خوشی رو براتون آرزو میکنه...
نظر بدین و موضوع مورد علاقه تون رو درخواست کنید
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﺩﻧﯿــــﺎ ﺑﺪ ﻧﯿــﺴﺖ !!
ﮔﺎﻫﯽ یک ﻧﻔﺮ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺶ ... ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ... ﺑﺎ ﮐﻼﻣﺶ ... ﺑﺎ ﻭﺟــﻮﺩﺵ ... ﺑﺎ ﺑـــﻮﺩﻧﺶ ...
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴـــﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ که ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
من عاشق آن چشمان سیاه ام،
بیهوده چه گویم که پریشان یک نگاهم،
گر مستی چشمان تو گناه است ،
من طالب آن مستی و خواهان گناه ام
کسی را دارم....
که انقدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
و
هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید "هرگز"
و هیچ نگاهی،
دلم را نمی لرزاند "هرگز"
تنها یک نفر هست که همانند
گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته !
انسان که سهل است،
وجودش را به دنیا هم نمی دهم!
چشمهایت...
لبهایت...
موهایت...
صدایت...
عناصر چهارگانه ی هستی منند
وقتی دو قلــ♥ــب برای یکـدیگر بتپد…
هیچ فاصلـــ ــه ای دور نیسـت …
هیچ زمانی زیــــاد نیسـت…
و هیچ عشـــ♥ـــق دیگری نمی تواند
آن دو را از هم دور کند !
محکـم تریـن برهان عشــ♥ـــق…
" اعتمــــــــــــــ♥ــــــــــــاد" اسـت…
معجــزه لبخنــدکسی اسـت که دوستـش میــداری !
غوشت را برویم بازکن
تن خسته ام را نوازش
درگوشم ازعشق بخوان
وقتی میگویی دوستت دارم به چشمانم خیره شو
من پاسخ هردوستت دارم را با بوسه ای پاسخ خواهم داد
بگو دوستت دارم
میخواهم بوسه بارانت کنم
بـــــــــــ*اران
چشمان بارانیم پناهی جزتو ندارند
آغوشت را بازکن
بــــــــ*اران
من خیس بــاران تنهایی بودم
که تو با چتــــــــــــــــر عشق آمدی...
کاش می شد خنده ها را قاب کرد
راه و رسم ِ عاشقی را باب کرد
روح را با عشقِ تو سیراب کرد
برفِ دوری را به بوسه آب کرد
با نوازش چشم ها را خواب کرد
این شبِ تاریک دل ،مهتاب کرد
دیگر نمیگویم گشتم نبود،نگرد نیست
اتفاقا گشتم.....ولی مال من نبود.....
شما بگردید!!!لابد مال شماست.....
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …
دیر آمدی ؛ بودنم در حسرت خواستنت تمام شد …
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …


همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد
همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد
همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد
حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند
خیلی وقت است فراموش کرده ام …
کدامیک را سخت تر می کشم … ؟
رنــــج !
انتظار !
یا نفس را …
همیشه باید کسی باشد
تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد
باید کسی باشد…
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد…
کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!
تفاوتی ندارد خواب باشم یا بیدار ؛ زیباترین تصویر پیش چشمانم همیشه “تویی”



همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ، تصویری مثل آن نقاشی دیروز
تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ، تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ، نه خاطره ای از گذشته ، خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند!
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای
گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم
تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
بر ساحل زندگی قدم می زنم
بی خیال فکر تو
دنیای خود را نقاشی می کنم
بی خیال تمام آنچه باید باشد
نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم
بی خیال همه رفت ها
به داشته های خود دل می بندم
اما
بگذار قدم بزنم...
قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی
این روزها...
غروب عشق برای من
حیات دوباره خورشید
در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!
نسیم دریا بر لبانم می نشیند
با خود می اندیشم
گویا
عشق در همین حوالی ست...
و باز می گویم
شاید
تا غروب عشق
نیمروزی باقی ست...
مراحبس کن درآغوشت
من،برای حصار بازوان تو
مجرم ترین
زندانی ام...
آن شب …
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را …
تماشا می کرد …
آن شب که شب پره ها …
عاشــقـــانه تر …
نــــور را می جســـتند …!
و اتاقم …
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود… !
دانستم…
تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشقانه های تاریخی...
♥♥♥اس ام اس های عاشقانه ماه وبی♥♥♥
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .
با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !
بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم …
زنـــدگی بهانه استـــ
من هوا را به امید
همنفسی
با تو
تنفس می کنم
بیا یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم :
“دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند اما این دلیل نمی شود همدیگر را دوست نداشته باشند”
فراق را حجابیست بین باورها!تو در دلی ، فاصله ها یک بهانه اند…!!!
باتو زیربارانم چتر برای چه خیال که خیس نمیشود ای کاش واقعیت بودومحبتمان راچتر میکردیم.
سرفه هایم صدای خرده شیشه میدهد…به گمانم بازهم دلم شکسته!
خدایا تاخرخره پراز دلتنگیم……
مرسی دیگه میل ندارم !!!!!
خدایاساده ازخطاهایم بگذر!همانطورکه ساده ازآرزوهایم گذشتى،،دلشکسته،،،
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفسهای تو در سایه ی سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه ی شیرین سکوت . . .
به دنبال ویلچری می گردم برای روزگار،
انگار پایی ندارد برای راه آمدن با من..
روز مرگم در آخرین نفس
فقط یک چیز به او خواهم گفت
اونطوری نه...
اینطوری میرنا...
میخوام روی تمام سنگهای عالم بنویسم
دلــم واسـت تنــــگ شــده وآرزو میــکـنم
یکــــی از اون سـنگـــها بــه سرت بخـــوره
تا بــفــهــمــی دلـتنــگــی چـه دردی داره!
من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
یکی بود
هنوزم هست
خدایا همیشه باشد …
صبح یعنی مست صدای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی دلتنگم برای تو
شب یعنی یاد تو
و تو یعنی تمام لحظه های من !!!
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت…
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد…
هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم…
ماه بعد شانسی به دلم نشستی
و
حالا سالهاست یواشکی دوست دارم
ستاره درهوا میبینم امشب
زمین در زیر پا میبینم امشب
خدایا مرگ ده تا جان سپارم
که یار خود جدا میبینم امشب
زنگ در خونتم
هر کس تو رو بخواد باید منو بزنه
دوست داشـتن را در چشمـی بجــوی
که حتـــــی وقتی بستـــــــه است
رویــــــای تو را در خواب بیند
با چشمـــــان بستــــه بیـادتــــم....
دلم از عشق سهم کمـــــــــــــــــــی داشت
برایم با تو بودن عالمــــــــــــــــــی داشت
خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:
یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت
زمانی فراموشت خواهم کرد که عقلم خاموش
نفسم قطع ، روحم در آسمان و تنم زیر خاک باشد...
دیالوگی ماندگار از زنده یاد عسل بدیعی
.
.
.
.
.
توی جدایی ها همیشه اونی که کمتر عاشقه بهتر حرف میزنه...
بعضی وقتا هست،
که دوست داری یکی کنارت باشه،
محکم بغلت کنه
بذاره اشک بریزی تا سبک بشی
بعد آروم تو گوشت بگه:
دیوونه چته؟!
درخت دلتنگ تبر شد
وقتی پرنده ها سیم های برق را
به شاخه هایش ترجیح دادند
دو چیز مراحیرت زده کرده یکی آبی دریا که میبینم ومیدانم که نیست
و دیگری صفای باطن زیبایت که نمیبینم ولی میدانم که هست!
به ما دروغ می گفتند :
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید .
درست این است :
زندگی ، آنقدر درد دارد که از درد نو ، درد کهنه فراموش می شود ....
در پیش چشــم همـه …
برای مـن دسـت نیـافتنـی بـودی …
حـرفـی نیسـت …
امـا بی انصـاف …
لااقـل در پیـش چشـم مـن …
بـرای همـه دم دستـی نبـاش …
خدایا به که گویم ماجرای تنهایی خود را
که دنیا درد دل دارم ولی از بغض خاموشم
من خواهم رفت
وتو شادمانه بال وپر خواهی گشود
و چنان از سرسره زندگی پایین خواهی لغذید
که چه معصومانه دوستت داشتم
اگه بعضی وقتها نمیشنوی دوستت دارم
به خاطر سایلنت دلمه ، نه اینکه معرفتم کمه !
هر گاه قادر به شمردن قطرات باران شدی
خواهی دانست که چقدر دوستت دارم . . .
گلایه از تکراری بودنش نکن
مشکل از مـــــن نیست
تو زیادی دوست داشتنی هستی
((♥دوست دارم♥))
پرسیدند : دوستش داری ؟
گفتم : دنیای من است گفتند : دوستت دارد ؟
گفتم : تنها سوال من است
نیمه گـُمشده ام نیستی که
بـا نیمه ی دیگــر به جُستجویت برخیزم تو…
تمام گُمشده منی
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته میگویم الهی بی اثر باشد
چه قدر دردناک است
حس خواستن کسی که به تو هیچ حسی نداشته باشد...
غزل غزل به یاد تو، قدم قدم فدای تو
نفس نفس برای تو، منم همش بیاد تو...
کاش میشد قصه رفتن را وقت گفتن بی صدا تغییر داد...
کاش میشد سرنوشت خویش را خود نوشت و بر کف تقدیر داد...
خدایا، آنکه در تنهاترین تنهاییم، تنهای تنهایم گذاشت....
خواهشی دارم...
تو در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار...
به یادتم....
حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم...
وقتی تو نیستی همه نیستن...
نه که نیستن!
هستن!
ولی مثل تو نیستن!
با اشکی که از دوریت بر چهره دارم...
تو را تا صبح محشر دوست دارم...
نه چتر با خود داشتی...
نه روزنامه...
نه چمدان...
عاشقت شدم...
از کجا باید میدانستم مسافری؟؟؟
من رسم دوستی ام مثل نان نیست
که گرمش سر سفره دل باشد
و سردش سهم نمکی
چه گرمای حضورت و چه سرمای نبودنت را دوست دارم...
زمستان سرد نیست
درد است
وقتی دست هایم
تنها خودم را به آغوش می کشند !
از سرمای زمستان نمی ترسم
وقتی به تو گرم است “دلم” . . .
وقتی نخواستنت…
آروم بکش کنار …
غم انگیز است اگر تو را نخواهد
مسخره است اگر نفهمی
احمقانه است اگر اصرار کنی . . .
میگویند ضعیف شده ای
میگویم سنگینی درس هایم است
نمیدانند سنگینی درس هاییست که از دنیا و آدم هایش گرفته ام
مترسك انقدر دست هايت را باز نكن.....
كسي تو را در آغوش نميگيرد....
ايستادگي هميشه تنهايي دارد
تو را من چشم در راهم...
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام.
گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم
حیف...
حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم
حیف او روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی آره ولی من ندیدم
حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تواز قشنگیاش گذشتم
حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدنت توی خواب
حیف باوفای من حیف عشق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که توی پاییز به تو دادم
حیف شادیم تو روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود
حیف اون همه قسم ها که به اسمتو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون که طاقت نه اوردم
حیف اون کسی که دائم عاشقم بود توی رویا
حیف که تو از راه رسیدی و اونو دادمش به دریا
حیف قلبم که یه روز دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز حیف واژه ی خیانت
حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستاره
حیف اون حرفا که گفتی گفتم اشکالی نداره
حیف چشم هایی که گفتم به تو با لبهای خندون
حیف آرزوی دیدار با تو بودن زیر بارون
حیف هر چی که سپردم حیف هر چی که نبودی
♥♥♥عکس های عاشقانه ماه وبی♥♥♥
عکس های عشقولانه فانتزی
عکس نوشته های عاشقانه ماه وبی
عکس های عاشقانه انتظار....
عکس های عاشقانه دو نفره
قصه ی عشق...
این داستان واقعیست...
سر کلاس درس معلم پرسيد: هي بچه ها چه کسي مي دونه عشق چيه؟
هيچکس جوابي نداد همه ي کلاس يکباره ساکت شد همه به هم ديگه نگاه مي کردند ناگهان لنا يکي از بچه هاي کلاس آروم سرشو انداخت پايين در حالي که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسي حرف نزده بود بغل دستيش نيوشا موضوع رو ازش پرسيد ، بغض لنا ترکيد و شروع کرد به گريه کردن معلم اونو ديد و گفت: لنا جان تو جواب بده دخترم ، عشق چيه؟
لنا با چشماي قرمز پف کرده و با صداي گرفته گفت: عشق؟
دوباره يه نيشخند زدو گفت: عشق...
ببينم خانوم معلم شما تابحال کسي رو ديدي که بهت بگه عشق چيه؟
معلم مکث کردو جواب داد: خوب نه ولي الان دارم از تو مي پرسم
لنا گفت: بچه ها بذاريد يه داستاني رو از عشق براتون تعريف کنم تا عشق رو درک کنيد نه معني شفاهيشو حفظ کنيد
من شخصي رو دوست داشتم و دارم ، از وقتي که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتي که نفهميدم از من متنفره بجز اون شخص ديگه اي رو توي دلم راه ندم براي يه دختر بچه خيلي سخته که به يه چنين عهدي عمل کنه.
گريه هاي شبانه و دور از چشم بقيه به طوريکه بالشم خيس مي شد اما دوسش داشتم بيشتر از هر چيز و هر کسي حاضر بودم هر کاري براش بکنم هر کاري...
من تا مدتي پيش نمي دونستم که اونم منو دوست داره ولي يه مدت پيش فهميدم اون حتي قبل ازينکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزاي قشنگي بود sms بازي هاي شبانه صحبت هاي يواشکي ، ما باهم خيلي خوب بوديم عاشق هم ديگه بوديم از ته قلب همديگرو دوست داشتيم و هر کاري براي هم مي کرديم
من چند بار دستشو گرفتم يعني اون دست منو گرفت خيلي گرم بودن ، عشق يعني توي سردترين هوا با گرمي وجود يکي گرم بشي ، عشق يعني حاضر باشي همه چيزتو به خاطرش از دست بدي ، عشق يعني از هر چيزو هر کسي به خاطرش بگذري
اون زمان خانواده هاي ما زياد باهم خوب نبودن اما عشقه من بهم گفت که ديگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت
پدرم ازين موضوع خيلي ناراحت شد فکر نمي کرد توي اين مدت بين ما يه چنين احساسي پديد بياد ولي اومده بود پدرم مي خواست عشقه منو بزنه ولي من طاقت نداشتم ، نمي تونستم ببينم پدرم عشقه منو مي زنه.
رفتم جلوي دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن ، خواهش مي کنم بذار بره
بعد بهش اشاره کردم که برو ، اون گفت لنا نه من نمي تونم بذارم که بجاي من تورو بزنه من با يه لگد اونو به اون طرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست
عشق يعني حاضر باشي هر سختي رو بخاطر راحتيش تحمل کني
بعد از اين موضوع عشقه من رفت ما بهم قول داده بوديم که کسي رو توي زندگيمون راه نديم اون رفت و از اون به بعد هيچکس ازش خبري نداشت اون فقط يه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود:
لناي عزيز هميشه دوستت داشتم و دارم ، من تا آخرين ثانيه ي عمر به عهدم وفا مي کنم ، منتظرت مي مونم ، شايد ما توي اين دنيا بهم نرسيم ولي بدون عاشقا تو اون دنيا بهم مي رسن پس من زودتر مي رمو اونجا منتظرت مي مونم
خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش
دوستدار تو(ب.ش)
لنا که صورتش از اشک خيس بود نگاهي به معلم کرد و گفت: خوب خانم معلم گمان مي کنم جوابم واضح بود
معلم هم که به شدت گريه مي کرد گفت: آره دخترم مي توني بشيني
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گريه مي کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا براي مراسم ختم يکي از بستگان
لنا بلند شد و گفت: چه کسي؟
ناظم جواب داد: نمي دونم يه پسر جوان
دستهاي لنا شروع کرد به لرزيدن ، پاهاش ديگه توان ايستادن نداشت ناگهان روي زمين افتاد و ديگه هم بلند نشد
آره لناي قصه ي ما رفته بود ، رفته بود پيش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توي اون دنيا بهم رسيدن...
لنا هميشه اين شعرو تکرار مي کرد
خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسي باش که خواهان تو باشد
خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسي باش که پايان تو باشد
منتظر بسته های بعدی ماه وب باشین
نظر یادتون نره...
www.maahweb.loxblog.com